نوای آب آب آید« به سقایی رود عباس
نوای آب آب آید« به سقایی رود عباس» زدیده اشک خون ریزد به شیدایی رودعباس
زبهرتشنگان ازجان به مولایی رودعباس حسینی خوی وحیدروار به تنهایی رودعباس
**********************************************************
عجب احساس وشور، ونوایی داردعباس عجب خورشیدعشق و،صفایی داردعباس
گل مهر و ارادت ، وفایی دارد عباس به یاران دست بذل و، عطایی دارد عباس
به سقایی رودسردار لشکر امیرعشق عباس دلاور
که شایدآورد اومشک آبی زبهرکودکان زارومضطر
**********************************************************
صدای گریه گل، رسد باناله برگوش شده پروانه با شمع ، ز داغ گل هم آغوش
شوددرگاهواره ،گهی دردانه خاموش زنددرجان عباس، زغیرت چشمه ای جوش
به سقایی چومشک آب بردوش نوای کودک بی تاب بر دوش
زاشک دیده می گیرد وضو ماه علم راداردآن مهتاب بردوش
**********************************************************
به میدان شدروانه، امیر کشور عشق به دشت کربلا بود ، به والله حید رعشق
نوای یاعلیش ، شکوه و باور عشق حسین عشق است و عباس،همیشه یاورعشق
شکسته ازجفا دیواردلها به سقایی روان شد یار دلها
سرایدنیک شرح ساقی آب حدیث وقصه سرداردلها